سخنگوی تنبل

همیشه خواندن جستارهای روایی بیشتر از مقاله برای من جذابیت دارد. یکی از معروف‌ترین جستارنویسان روایی آرتور کریستال است که او را یکی از خدایگان جستارنویسی می‌نامند. امروز مطالعه کتاب “فقط روزهایی که می‌نویسم” از کریستال را شروع کردم. این کتاب شامل پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن است. اولین جستار آن سخن‌گوی تنبل آنقدر دلنشین و جذاب است که دوست دارم تکه‌هایی از آن را اینجا به اشتراک بگذارم.

ابتدا ایده‌ام این بود متن جستار را کامل بنویسم؛ اما از آنجا که کتاب هنوز در حال چاپ است این کار را خلاف اخلاق می‌دانم. در ادامه با قسمت‌های جذاب این جستار همراه شوید.

معرفی کوتاهی از کتاب ” فقط روزهایی که می‌نویسم “

ظاهر کتاب کم حجم و بسیار خوش‌دست است. پیش‌گفتار آن را رویا پورآذر نوشته. دکتر پورآذر با زبانی بسیار روان و اجمالی تفاوت میان مقاله و جستار روایی را بیان کرده. اما تنها قسمتی از سخن مترجم احسان لطفی که برایم جذابیت داشت، ابتدای متن است. که به زیبایی یک بیوگرافی از آرتور کریستال ارائه می‌دهد. ولی در ادامه کمی کلماتش به سمت سخت‌نشینی در جمله می‌رود.

هر جستار علاوه بر شیرینی کلام نویسنده دارای بسیاری مفاهیم تازه است که مختصری از آن را در قسمت پی‌نوشت هر جستار می‌توانید بیابید. البته شاید از نظر خیلی از خوانندگان نظرم اغراق‌آمیز باشد. اما از آنجا که جستار روایی بسیار مورد علاقه‌ام است، می‌توانید این اغراق را نادیده بگیرید.

سخنگوی تنبل

سوال این است که چرا تن به چنین زندگی فقیرانه‌ای داده‌ام درحالیکه سلایق و علایقم درست خلاف آن بوده؟

  • دوستانی که سبک زندگی من خیلی وقت‌ها برایشان منشا و موضوع گفت‌وگوهای اندوه‌بار و خنده‌دار بوده، زیاد به این سوال فکر کرده‌اند و این جواب بعضی‌هاست:
  • در دهه شصت بالغ شده. اصلن بالغ نشده. با مقامات مشکل دارد. مغزش معیوب است. در ده سالگی بی‌مادر شده. تک‌فرزند بوده. تک‌فرزند والدین جنگ‌زده اروپایی بوده. زودتر از موقع و بیشتر از اندازه کتاب خوانده. یک آپارتمان واقعن ارزان با اجاره ثابت پیدا کرده. اصولن آدمی دمدمی مزاج، بی‌انگیزه و خودشیفته است.

+

  • بگذارید روشن کنم: پول را چرک کف دست نمی‌دانستم. مرتاض نبودم و هرمان هسه برای درمان خارش‌های معنوی‌ام زیاد بود. درواقع تا مغز استخوانم ماتریالیست بودم: عاشق خود پول، عاشق مفهوم پول و حتا عاشق رمان‌هایی که درباره ثروت‌مندان بود و فیلم‌هایی که قصه پولدارشدن فقرا را تعریف می‌کرد.

همه چیز پول را دوست داشتم به جز پاشنه ورکشیدن و به‌دست آوردنش!

*

پدرم می‌گفت: تو نویسنده شده‌ای که مجبور نباشی کار کنی. بیشتر نویسنده‌ها در برابر این اتهام با بدخلقی می‌گویند: “مگر نوشتن کار نیست؟” اما حرفش پربیراه نبود. حتا فکر محدودشدن و تعریف شدن با کاری که باب میلم نباشد رعشه بر اندامم می‌انداخت. راه حلش کارهای پاره‌وقت بود. (که هروقت دلم می‌خواست می‌توانستم رهایشان کنم.) تا زمانی که رسمن نویسنده شوم.

_

  • حالا که به گذشته نگاه می‌کنم این زندگی گنجشک‌روزی و زاهدانه بیشتر از آنکه باعث شرمندگی باشد، عحیب و سوال‌برانگیز است. چرا به چندرغاز راضی می‌شدم وقتی خیلی بیشتر می‌خواستم؟ و تازه به نظرم می‌آمد که باید همین راه را ادامه بدهم. آن هم نه به خاطر این‌که می‌خواستم نویسنده بشوم (آوای “برای هنر می‌زی‌ام” سرم را پر نکرده بود.) بلکه چون خودم را (اینجایش کمی خجالت‌آور است.) در پرتو کتاب‌هایی که در نوجوانی خوانده بودم و می‌دیدم. شعرا و شعر خوراکم بودند و همین‌طور هرآنچه در کتاب‌ها رنگ و بوی خیالی، عاشقانه، تراژدیک داشت. این‌طور نبود که خودم را جای مالرو، کولریج، کیتس، پو، بودلر، رمبو و پوشکین ببینم.

ولی سرمشق‌شان باعث می‌شد احساس کنم پیروی از الگوی عادی و آدم‌وار زندگی خیانت به رویاهای سوزان آنهاست.

یکی از خطرات خواندن کتاب‌های مناسب در سن نامناسب، احتمال اشتباه‌گرفتن خالق با مخلوق است.

آرتور کریستال

جاه‌طلبی بدون انرژی به چه درد می‌خورد؟

چیزی غیر از خیال‌بافی است؟ رمان نوشتن، انگیزه و تعهد “ترولوپ‎‌وار” می‌خواهد که من مردش نبودم.

  • بعضی‌ها تنبل بدنیا می‌آیند. بعضی‌ها آن را کسب می‌کنند. بعضی مورد هجوم آن واقع می‌شوند. اما تنبلی از هرکجا آمده باشد نامشروع است.

واقع‌بین باشیم:

بعضی دخترها و پسرها نویسنده می‌شوند چون تنها دفتر کاری که دوست دارند داخل سرشان است. و حتا در این حالت هم رفت‌وآمدهای دشواری پیش رو دارند. چون همان میل و انگیزه‌ای که آنها را به نوشتن سوق می‌هد می‌تواند مانع کارکردنشان شود. احساس نارضایتی کلی نسبت به جهان که ریشه تمام نوشته‌هاست می‌تواند نویسنده را به پایین بکشد. از انگیزه تهی کند و به صرافت بیاندازد که آیا اصلن ارزشش را دارد یا نه!

این هم برای نویسنده‌هایی که مثل فرفره سری‌دوزی می‌کنند صادق است و هم برای آن‌ها که مثل بارتلبی خلافش را ترجیح می‌دهند. لِم کار این است که آدم این تهدید را به فرصت تبدیل کند.

من از اندوه می‌نویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم.

رابرت برتون

یک دنیا فرق است بین کسی که از وسواس بیماری خودش را به تخت بسته و ماکس بیربوم که هرگز به اختیار خودش برای قدم زدن از خانه بیرون نرفته. چون معتقد بود گردش بیرون از خانه مغز را متوقف می‌کند.

آدم‌های پرانرژی، ممکن است شبیه هم باشند. اما تنبل ها هرکدام با سرعت‌های مختلف ساز خودشان را می‌زنند. بعضی‌ها شق‌القمر می‌کنند و سرکار می‌روند. بعضی‌ها در خانه می‌مانند و همسران پرانرژی‌ترشان با دنیای روزمره سروکله می‌زنند. بعضی‌های دیگر هم واقعن رشد علف _معادل امروزی‌اش تلویزیون_ را تماشا می‌کنند.

تنبلی اساسن همان امتناع است. پشت کردن به چیزهایی که بقیه بی‌تفاوت، با اشتیاق یا به ناچار سراغشان می‌روند. تنبل‌های راستین _آنها که نمی‌توانند خودشان را به برنامه‌ریزی و کوشش به معاشرت و رابطه روزانه با دیگران راضی کنند._ درواقع دارند از امضا کردن قرارداد اجتماعی سرباز می‌زنند و از آنجا که موفقیت اساسن مبتنی بر فهمیدن و به کاربستن قراردادهای اجتماعی و گهگاهی دورزدن آن‌هاست، تنبل‌ها شانس زیادی برای رسیدن به آن نخواهند داشت.

زهرا هموله

zahrahamouleh.com

من زهرا هستم. هموله با ه دو چشم. همیشه از آدم‌هایی که روی یک حرف فامیلی‌شان حساس بودند تعجب می‌کردم. تا اینکه فهمیدم اختلاف یک حرف سبب اختلاف معنای زیاد خواهد شد.مثلن همین فامیل خودم وقتی با ح جیمی نوشته شود یعنی باربر. اما وقتی با ه دو چشم باشد یعنی صبور و بردبار. از اونجایی که من یک دختر فروردینی بسیار صبورم پس همون ه دو چشم درسته. می‌نویسم نه برای دل خودم. بلکه برای دل شما. که بخونید و خوشحال بشید از هنری که از تک‌تک انگشتام می‌ریزه. هدف من خوشنودی شماست.والا... به مهر بخوانید.

7 دیدگاه در “سخنگوی تنبل

  1. سلام
    به‌به
    این کتاب جزو کتاب‌های مورد علاقه‌ی منه
    و شاید خوب باشه اضافه کنم که کتاب از نشر اطراف چاپ شده که تو چند سال اخیر در زمینه‌ی جستار ترکونده. احتمالا خیلی‌ها نشر اطراف رو با کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم بشناسند. اما دیدن بقیه‌ی جستارهای این مجموعه از جمله نقشه‌هایی برای گم شدن، دیدار اتفاقی با دوست خیالی، ماجرا فقط این نبود، هیچ چیز آنجا نیست، اگر حافظه یاری کند و… خالی از لطف نیست.من مجموعه‌ی کاشوب از این نشر رو هم پیشنهاد می‌کنم. یه نکته‌ی دیگه هم اضافه کنم که در سایت اطراف قسمتی به اسم کنارکتاب وجود داره که برای هدیه دادن کتاب هست. تو این قسمت معمولا کتاب رو با یه سری متعلقات دیگه مثل کارت پستال، کاغذ کادوی مخصوص و… می‌فروشند.
    آخرین چیزی هم که بگم تو سایت نشر اطراف کیفی به فروش می‌رسه به اسم کیف صفحه‌ی ۹۵. روی کیف، عکسی از صفحه‌ی ۹۵ کتاب روزهایی که می‌نویسم رو چاپ کرده و نحوه‌ی ویرایش اون رو ترسیم کرده. دوست داشتین ببینین
    لذت بردم زهراجان ممنون♥️🤞

    1. سادگی و گیرایی متن رو دوست داشتم. موضوع جالب و تفکر بر انگیز بود. کاش با تنبلی می‌شد نویسنده شد در اون صورت من یه نویسنده بودم مخصوصن این روزها که در اوج کمبود وقت به سر می‌برم و نوشتن تقریبن تعطیل شده.

      1. متن جالبی بود.
        بنظرم این خیلی مهمه که هر چیزی به وقت خودش باشه و این اختلال در نظم یه روزی خودشو نشون میده حتی خیلی بده که یه کتاب خوب بی موقع خونده بشه
        دوران کودکی رو شخصیت خیلی تأثیر گذار هست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *