پیش از چشمان تو تاریخی نبود در ژنو از ساعتهایشان به شگفت نمیآمدم -هرچند از الماس گران بودند_ و از اشعاری که میگفت: ما زمان را میسازیم. دلبرم! ساعتسازان چه میدانند این تنها چشمان تواند که وقت را میسازند و طرح زمان را میریزند. * وقتی بر سر قرارمان میۀمدم در لندن در پاریس یا …
ادامه ی نوشته پیش از چشمان تو تاریخی نبود
دسته:یک پیاله شعر
در من زنی زندگی میکند…
در من زنی زندگی میکند که تمام راه را درون اضطراب لولیده است. زنی که غمش را در نان بیچارگی سق میزند و سکوت میکند. زنی که شرم دارد از تکرار دردهایش و سخن شمردنشان. که مبادا انگشتی به سویش راست شود و بگوید: هی فلانی چه خبر از حال بد تکراری؟ در من زنی، …
ادامه ی نوشته در من زنی زندگی میکند…
یک پیاله شعر، دمی با نزار قبانی
سالهای دور حدودن دهه هفتاد که تازه وارد دورهی راهنمایی شده بودم علاقهام به شعر غلیان کرد. این میل وافر را با خواندن کتابهای معروف آن زمان التیام بخشیدم. کتابهایی مثل: از این اوستا مهدی اخوان ثالث، هشت کتاب سهراب سپهری، گزیده اشعار فریدون مشیری، نیما یوشیج، فریدون توللی، مجموعه اشعار فروغ فرخزاد و تکههایی …
ادامه ی نوشته یک پیاله شعر، دمی با نزار قبانی
یک پیاله شعر، روزهای رنگیرنگی
شنبه مادری آبستن استسپیدپوش و آرامبوی بهارنارنج میدهد و طعم گیلاس. یکشنبه نورچشمی ست و سرخ گونهدرخشان و صبوردم که میزند عطر آبنبات قیچی به زندگی میپاشد. دوشنبه روسیاه ست و روشندلدوشنبهها نور غایب است و در غیبت نور، ناشناختهها عیان میشوند. سهشنبه صورتیستبازیگوش و سربههوامزهی کوکی شکلاتی داغ میدهد چهارشنبه حسابش سواستمتمول ست و …
ادامه ی نوشته یک پیاله شعر، روزهای رنگیرنگی
دریچه، یک پیاله شعر
“نشستهام به در نگاه میکنم دریچه آه میکشد“ دریچه کو؟ تمام روزهای رفته و نمرده کو؟ خوشی و لذت و عروسک نمرده کو؟ به در نگاه کردم و دلم دریچه شد برای تو دریچه را گشودم و تمام خانه پر شد از نسیم عطر بوی تو من همچنان به لحظههای رفتنت نگاه خیره میکنم میان …
ادامه ی نوشته دریچه، یک پیاله شعر