مقاله‌های داستانی

خواندن مقاله غیرداستانی برایم همان‌قدر جذابیت دارد که نوشتنش. یعنی خیلی متوسط. شاید هم متوسط رو به پایین. این ادعا با حرف دوسال پیشم کاملن متفاوت است. یعنی زمانی که با مدرس نویسندگی خلاق آقای شاهین کلانتری مصاحبه‌ی تلفنی انجام دادم. مسرانه تاکید می‌کردم که اصلن چه معنی می‌دهد آدم داستان بخواند؟ تصور کنید بخواهم …
ادامه ی نوشته مقاله‌های داستانی

سوتفاهم های آن‌جوری

اواخر بهمن ۹۸ خبر شوکه‌کننده‌ی ورود کرونا به ایران همه را به وحشت انداخت. غول وحشی کشنده‌‌ای که به هیچ کس رحم نمی‌کرد. این وحشت در خانه‌ی ما بخاطر خودایمنی مامان دوچندان بود. یک ماهی می‌شد بابا بازنشسته شده بود و ما مشغول تدارک خانه‌ی جدید، در شهر جدید بودیم. این خبر همه چیز را …
ادامه ی نوشته سوتفاهم های آن‌جوری

و عشق خواهد مُرد…

حوالی خرداد بود و امتحانات آخر سال. روزهای پایانی مدرسه برای اکیپ چهارنفره‌ی ما یعنی تمام شدن جنگ موشکی سرکلاس. هر چهارتایمان در درس و مشق قوی بودیم. اما همان‌قدر هم در بازیگوشی. انگار معلم که بسم‌الله شروع درس را می‌گفت، کوکمان می‌کردند. دونفرمان ردیف کنار دیوار بودند؛ نیمکت اول. من و نفر چهارم هم …
ادامه ی نوشته و عشق خواهد مُرد…

در من زنی زندگی می‌کند…

در من زنی زندگی می‌کند که تمام راه را درون اضطراب لولیده است. زنی که غمش را در نان بی‌چارگی سق می‌زند و سکوت می‌کند. زنی که شرم دارد از تکرار دردهایش و سخن‌ شمردنشان. که مبادا انگشتی به سویش راست شود و بگوید: هی فلانی چه خبر از حال بد تکراری؟ در من زنی، …
ادامه ی نوشته در من زنی زندگی می‌کند…

درد بی‌درمان

تا حالا دلت برای چیزی که از اون فراری بودی تنگ شده؟ آدم به کجا می‌رسد که دلش لک میزند برای درد کاری که زمانی عذابش بود! سه، چهارسالی میشد که به محله‌ی جدیدی آمدیم و اولین تجربه‌ی آپارتمان‌نشینی را داشتیم. ملاک اصلی انتخاب خانه، تک واحدی بودنش بود. اینکه سَرِخَری بیخ گوشمان نباشد که …
ادامه ی نوشته درد بی‌درمان

مار از پونه بدش میاد

خانم دکتر وقتی اولین بار ضرب‌المثل “مار از پونه بدش میاد، در لونش سبز میشه” رو از مامانم شنیدم خیلی کوچولو بودم. معنیشو پرسیدم و گفت: مار از پونه متنفره. این جمله یعنی آدم وقتی از یه چیزی بدش میاد، مرتب واسش اتفاق میوفته.میدونی خانم دکتر بعد از اون همیشه تو موارد این مدلی با …
ادامه ی نوشته مار از پونه بدش میاد

تفاوت فرهنگی یا فرهنگ بی‌تفاوتی؟

دیروز در اپلیکیشن  pinterest دنبال عکسی برای پست قبلی سایتم می‌گشتم. عبارت Suicide of creativity به معنای خودکشی خلاقیت را سرچ کردم. ناگهان پیامی به زبان انگلیسی ظاهر شد. معنی آن این بود: “پین کردن در مورد این موضوع می‌تواند برای افرادی که آنها را مشاهده می‌کنند ناراحت کننده باشد. اگر شما یا کسی که می‌شناسید …
ادامه ی نوشته تفاوت فرهنگی یا فرهنگ بی‌تفاوتی؟

خ مثل خلاقیت، خ مثل خودکشی

چند روز پیش مطلبی در کانال تلگرام مرتضی عباسی -طراح گرافیک- خواندم. آقای عباسی در مورد تعادل در خلاقیت چنین نوشته بود: چرا اصرار زیادی به نوآوری نوعی خودکشی هنری است؟ شهروز نظری اصرار نداشتن به نوآوری و اصرار زیادی به نو بودن را مردن و خودکشی در دنیای هنر می‌داند. تکلیف مورد اول تا …
ادامه ی نوشته خ مثل خلاقیت، خ مثل خودکشی

کرم از گل و گلدان نیست

شاید تمایل داشته باشید دو قسمت قبل را بخوانید. کرم از گلدان است: قسمت اول. قسمت دوم عاشق گل رز رونده بودم. اواخر بهار بود که یکی از آنها را مهمان خانه‌ی آپارتمانی‌مان کردیم. چون زمان گل‌دهی گل بود، برای تعویض گلدانش صبر کردم. یک ماهی گذشت و کم‌کم آخرین دانه‌های گُلش را هم بهمان …
ادامه ی نوشته کرم از گل و گلدان نیست

کرم از گلدان است، قسمت دوم

بد نیست ابتدا قسمت اول را بخوانید. چند سال بعد، از آن خانه و شهر مهاجرت کردیم.از یک خانه ویلایی به یک آپارتمان. باغچه حذف شد، تعداد گلدان‌ها بیشتر.این بار هر روز اولین کاری که بعد از بیدار شدن می‌کردم سرکشی به گلدان‌ها بود. چه زمان‌هایی که در خانه تنها بودم چه وقتی که مامان …
ادامه ی نوشته کرم از گلدان است، قسمت دوم

کِرم از گلدان است، قسمت اول

چند سال پیش مجبور شدم بدلیل آماده شدن برای دفاع از پایان نامه‌ی ارشد، قید مسافرت با خانواده را بزنم و تنها در خانه بمانم. از صبح تا شب مشغول خواندن و نوشتن و ارائه برای آدم‌های فرضی شدم.در این میان تنها کاری که باید انجام می‌دادم آب دادن به گلدان های مامان بود. که …
ادامه ی نوشته کِرم از گلدان است، قسمت اول

داستانک مسافر

غلت زد، روی دنده‌ی راست خوابید. . رفت. دوباره به سمت چپ غلتی زد‌.از نگاه کردن به در و پنجره خسته شده بود.با انگشتش خطوط مبهمی روی تشکش می‌کشید.چند وقتی بود که تنها زندگی می‌کرد.آخر هفته‌ها یک پرستار جوان می‌آمد خانه را مرتب می‌کرد و برایش غذا می‌پخت و می‌رفت.مدتی بود که عایدی همسر مرحومش …
ادامه ی نوشته داستانک مسافر

مثل سپیده باشیم

روزی که با سپیده تصمیم گرفتیم چالشی تحت عنوان صد روز وبلاگ‌نویسی را انجام دهیم، در دلم می‌گفتم کاش سپیده منصرف شود. یا مثلن بگوید: “ای بابا چه خبره سه ماه و نیم هر روز بخوابیم توی سایتمون چیزمیز بنویسیم. اصلن چی بنویسیم؟” اما متاسفانه یا خوشبختانه سپیده علی‌رغم متاهل بودن و داشتن دو فرزند …
ادامه ی نوشته مثل سپیده باشیم

از بیشعوری بنویس

سال گذشته بود که استاد نویسندگی‌ام در یکی از کلاس‌ها پیشنهاد داد تمام اتفاقات روزمان را بنویسیم. همان موقع از ذهنم گذشت که نوشتن از اتفاقات روزمره‌ی من چرا باید برای کسی جالب باشد؟ بعد به افرادی که در پیام‌ها از حرف استاد استقبال می‌کردند حسودی‌ام شد. از اینکه چه زندگی مهیجی دارند که اتفاقاتش …
ادامه ی نوشته از بیشعوری بنویس

محاسبات غلط

همیشه قرار نیست همه چیز طبق محاسباتت پیش برود. حتا اگر از هزار و یک قانون اثبات شده پیروی کنید. یا راه‌های از پیش رفته را تست کنید. باز هم احتمال وقوع هیچ اتفاقی صددرصد نیست.وقتی بدنیا آمدم احتمال اینکه مادرم نوزادی سالم داشته باشد، بر اساس آزمایشات پزشکی صد بود. دو فرزند قبلی‌اش طبق همان …
ادامه ی نوشته محاسبات غلط

پرده ها رو بکش کنار

چند سال پیش بر اثر آشامیدن آبی آلوده و قورت دادن تعدادی میکروب که در آب شناور بودند، به بیماری بدی دچار شدم. شروع این بیماری شبیه به سرماخوردگی بود. با این تفاوت که هر نیم ساعت علائم آن تشدید می‌شد. اول با یک سردرد شروع شد. بعد چشم‌ها، سپس گلودرد و پس از آن …
ادامه ی نوشته پرده ها رو بکش کنار

عقده ای مثبت باش

عقده‌ درونی چیست؟ عقده های درونی به مجموعه احساسات، باورها، تصورات و ایدئولوژی‌هایی گفته می‌شود که در ذهن فرد شکل گرفته و بر رفتار و عملکرد او تأثیر می‌گذارند. این عقده‌ها ممکن است به دلایل زیر باشند : بعضی از عقده‌های درونی مثبت هستند و به فرد کمک می‌کنند تا از خودشان راضی باشد و …
ادامه ی نوشته عقده ای مثبت باش

مهمان ناخوانده داری؟ نمک بریز تو کفشش

چند سال پیش دوازدهم نوروز یک مرتبه کلی فامیل وقت‌نشناس، مهمان ناخوانده ی ما شدند.از آن عیددیدنی‌های دقیقه نود بود.قرار بود بعد از ناهار به سمت خرمشهر حرکت کنیم. تا سیزده‌ را با خاله‌ها و دایی‌ها و زن و بچه و عهد و عیالشان بدر کنیم.بچه بودیم و این محافل دلچسب‌مان بود.مخصوصن وقتی قرار بود …
ادامه ی نوشته مهمان ناخوانده داری؟ نمک بریز تو کفشش

لطفا صبور نباشید

از وقتی که در خاطرم هست دختر صبوری بودم. وقتی این جمله را نوشتم با خودم گفتم چقدر خوب است که مادرم سری به سایتم نمیزند. وگرنه با خنده‌ای که هزار معنی میداد جلوی در اتاقم می‌ایستاد و تمام مواردی که از بچگی عجول بودم را یکی‌یکی برایم قطار می‌کرد. ولی شما مجبورید حرف مرا …
ادامه ی نوشته لطفا صبور نباشید

آفتاب گمشده

نیمی از دیوارهای خانه‌ی قبلی‌مان شیشه بود. از سقف تا زمین. برای خانه‌هایی در جنوب که آفتاب از درز خشت و آجر هم خودش را به درون خانه هول می‌دهد عیب بزرگی‌ست. صبح‌ها همین که سپیده می‌زد انگار کسی با یک پروژکتور سه هزار واتی بالای سرت می‌ایستاد. اوایل شیشه‌ی اتاقم را با هر وسیله‌ای …
ادامه ی نوشته آفتاب گمشده

دمی با جبران خلیل

در پست قبل مطلبی راجع به اینکه هیچ انسانی صاحب انسان دیگری نیست صبحت کردیم. دیدم خالی از لطف نیست که دو قطعه‌ی کوتاه و بسیار پرمغز را از جبران خلیل جبران با هم بخوانیم. این دو قطعه از کتاب “پیامبر و دیوانه” ترجمه‌ی “نجف دریابندری” -نشر کارنامه- انتخاب شده‌اند. دلیل انتخاب این دو متن …
ادامه ی نوشته دمی با جبران خلیل