خ مثل خلاقیت، خ مثل خودکشی

چند روز پیش مطلبی در کانال تلگرام مرتضی عباسی -طراح گرافیک- خواندم. آقای عباسی در مورد تعادل در خلاقیت چنین نوشته بود:


چرا اصرار زیادی به نوآوری نوعی خودکشی هنری است؟

شهروز نظری اصرار نداشتن به نوآوری و اصرار زیادی به نو بودن را مردن و خودکشی در دنیای هنر می‌داند.

تکلیف مورد اول تا حدی مشخص است، اما چرا اصرار زیادی به نوآوری نوعی خودکشی هنری است؟

به نظرم بخشی از پاسخ این پرسش به تمایز خلاقیت و نوآوری باز می‌گردد. جولیان چانگ نوآوری را فقط یکی از راه‌های خلاقیت می‌داند. تمرکز بر این راه، مانعی‌ست برای خلاقیت‌‌ها، امکانات و احتمالات و نتایج گسترده‌ای که به بهانهٔ خلاقیت کنار گذاشته می‌شوند.

در رسانه‌ها، انسان‌های خلاق و دیزاین‌های خلاقانه به خوبی دیده، منتشر و تشویق می‌شوند. این جذابیت عمومی، ممکن است به تلۀ خلاقیت و درک ناقص و هدف‌پنداری آن بینجامد. در حالی که به خصوص در دیزاین، خلاقیت لزومن هدف نیست و گونه‌ای ابزار و بخشی از مسیر دیزاین است. به‌ عبارت دیگر خلاقانه‌بودن و خلاقانه‌ به‌ نظررسیدن یک اثر تا اندازه‌ای متفاوتند. زیرا بسیاری از خلاقیت‌ها در پوششی ظریف از درستی و گاهی سادگی پنهان شده. خلاقیت همیشه به معنای ایده یا اجرای عجیب‌وغریب نیست.

.

بعد از خواندن این‌ متن یاد روزهایی افتادم‌ که مطالب پشت سرهم در مغزم ورجه وورجه می‌کردند. اما من برای نوشتن آن‌ها مقاومت داشتم. دلیلم هم مشخص بود: ایده‌هایم خلاقانه نیستند. دست آخر احساسم نسبت به متنی که می‌نوشتم این بود: “روح ندارد.”زمان زیادی صرف نوشتن می‌کردم. فشار فراوانی به ذهنم می‌آوردم. اما سرانجام از ماحصل کار راضی نبودم. ولوآنکه خوانندگان متنم نظر مخالفی داشتند و از نوشته‌ی من اظهار لذت می‌کردند. تهش این بود که به دل خودم نمی‌نشست. حالا تا صبح بگویید خوب بود. این احساس چیزی فراتر از کمال‌گرایی‌ست. پس نیازمند راهکاری متفاوت با آن بود.

.

دیشب شخصی شعری سپید از دوستانم فرستاد. این فرد به‌تازگی دست به قلم شعر شده. شخص ارسال‌کننده همان حرف مرا گفت: :روح ندارد. کلمات سنگین و نامتناسب با شعرند.” بدبیراه نمی‌گفت. درست شبیه احساسی بود که من به نتیجه‌ی کارم داشتم. انگار زور زده بود تا شعری جدید بنویسد.

این نوشته‌ی مرتضی عباسی به نقل از شهروز نظری در تمام چیزها صدق می‌کند. به خصوص قسمت دوم یعنی: اصرار زیادی به نوبودن!

مثال‌هایی ملموس می‌زنم:

  • وقتی میخواهید غذایی بپزید و دوست دارید بهترین نوع آن باشد، گند می‌زنید.
  • وقتی به مهمانی دعوتید و خودکشی می‌کنید تا بهترین ورژن ظاهری خود را ارائه دهید، از همیشه بدتر خواهید شد.
  • وقتی می‌خواهید کسی را در محبت کنید غرق کنید، واقعن او را می‌کشید.
  • وقتی باید عالی‌تر از بقیه از پایان‌نامه‌تان دفاع کنید، همه چیز از ذهنتان می‌رود.
  • وقتی دنبال مکانی بکر برای پیک‌نیک هستید، به چشمتان نمی‌آید.
  • وقتی از صبح می‌کوشید تا روز را با اتفاقات بی‌نظیر و جدید بیاغازید، یک مشکلی مانع می‌شود.

همیشه از آن‌ورِ بوم افتادن‌ها روحِ کار را می‌کُشد. حتا اگر به فعل تبدیل شود ولی باز به دل نمی‌نشیند.

راهکار آن آسان است: موضوع را به حال خود وادارید. فرض کنید کاری که قرار است انجام دهید، ماهی کوچیکی‌ست در دستان مشت‌شده‌تان. دستتان را به حدی بفشارید که نه ماهی بپرد، نه بمیرد.

خلاقیت اصلاً به معنای نوآوری نیست؛ کافی است بتوانید با ورزیدنِ مهارت‌هایتان از دل شرایط سخت و متعارض سربلند بیرون بیایید.

جولیان چانگ. با الهام از یک فلسفه‌ی چینی

زهرا هموله

zahrahamouleh.com

من زهرا هستم. هموله با ه دو چشم. همیشه از آدم‌هایی که روی یک حرف فامیلی‌شان حساس بودند تعجب می‌کردم. تا اینکه فهمیدم اختلاف یک حرف سبب اختلاف معنای زیاد خواهد شد.مثلن همین فامیل خودم وقتی با ح جیمی نوشته شود یعنی باربر. اما وقتی با ه دو چشم باشد یعنی صبور و بردبار. از اونجایی که من یک دختر فروردینی بسیار صبورم پس همون ه دو چشم درسته. می‌نویسم نه برای دل خودم. بلکه برای دل شما. که بخونید و خوشحال بشید از هنری که از تک‌تک انگشتام می‌ریزه. هدف من خوشنودی شماست.والا... به مهر بخوانید.

یک دیدگاه در “خ مثل خلاقیت، خ مثل خودکشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *