نامه ای به من سی ساله

امروز که این نامه را می‌نویسم هفتاد و دو روز مانده تا سی و پنج سالگی‌ام را تمام کنم. یعنی هفتاد و دو روز دیگر من از تو شش سال دورتر می‌شوم و شش سال بیشتر دلم برایت تنگ خواهد شد.

هفتاد و دو روز دیگر می‌شود ششمین سالی که با حسرت آرزو می‌کنم که کاش تو را در بیست سالگی پیدا کرده‌بودم. نه اینکه بیست سالگی‌ام را دوست نداشته باشم، نه. فقط خیال می‌کنم اگر جای تو را با او عوض می‌کردند مسیر زندگی‌ام بیشتر به رویاهای کودکی‌ام نزدیک می‌شد.

امروز که سپیده گفت باید برای یک نفر نامه بنویسیم، به هر چیز ممکن و غیرممکنی فکر کردم الا تو. حقیقت این است حالا که بعد از چند ماه دست به قلم شدم دلم می‌خواست به یک شخص مهم در زندگی‌ام این نامه را ارسال کنم. آدم‌های مهمی در ذهنم چرخیدند اما هیچ کدامشان به قدر تو برایم رفیق نبود.

هر جمله‌ای که می‌نویسم با اینکه می‌دانم کلمات مهمی را بیان نکرده‌ام، با اینکه می‌دانم یک متن ساده و آبدوغ‌خیاری در حال شکل‌گیری‌ست، یا اینکه صدای هذیان‌های اطرافم مانع از انتشار این کلمات می‌شوند، اما باز اصرار دارم برایت همین طور ساده و بی‌تکلف بنویسم. انگار که در جانم نشسته‌ای و تمام جملاتی که آمیخته از اندوه و عشق و دلتنگی‌ست را پیش از آنکه خودم بدانم می‌خوانی.

همین است که تلاشی برای شکیل‌نویسی نمی‌کنم. همین که تو میدانی کفایت می‌کند.

+

از حال این روزهایم که بگویم ته همه‌شان می‌شود خدا…

تو خوب خاطرت هست که این سالها به لحظه‌هایی رسیدم که با وجود ترس از مردن، می‌خواستم برای همیشه از اینجا فرار کنم. می‌بینی؟ حالا حتا جرات اشاره‌ی مستقیم به جمله‌ی قبل را ندارم. تمام آن ثانیه‌ها که امیدم برای همیشه از همه چیز قطع می‌شد، به تو فکر می‌کردم. به اینکه وقتی با یک “منِ” جدید به سراغم آمدی خیلی از ترس‌های قدیمی را کنار گذاشتم. اینکه انسانی پخته‌تر شدم. به تغییر راهم و رشدی که همه و همه‌شان را به تو مدیونم.

تویی که آرام در گوشم خواندی: “وقتی خدا سخت‌ترین چیزها را برایت به بهترین نحو حل کرد، از این جا به بعد هم فقط به خودش اعتماد کن.”

*

این روزها به گمانم کمی به رویای قدیمی‌ام نزدیک‌ترم. هنرهای جدید یاد می‌گیرم و به قول فامیل که حرف مفتشان برایم یک پاپاسی نمی‌ارزد، از این شاخه به آن شاخه می‌پرم. از این شاخه به آن شخه می‌پرم و از این پریدن‌ها احساس آرامش خوبی دارم.

فقط این میان بیش از هرچیزی دلم برای کنج خلوتم تنگ می‌شود. برای اینکه هر روز در کتابخانه‌ی کوچک اتاقم بچرخم و کتاب‌های موردعلاقه‌ام را بخوانم. دلم برای ساعت‌ها نوشتن و تمرین و تکرار تنگ می‌شود. بعد ته این دلتنگی به شماتت می‌رسد و بعدترش به ساعت‌ها بطالت. دوباره یاد تو می‌افتم و خودم را جمع‌وجور می‌کنم.

می‌بینی؟ ته همه چیزهای این 2121 روز به تویی می‌رسد که دلم بیشتر از هر زمان دیگری برایت تنگ شده…

به منِ سی ساله، از طرف دختری در آستانه‌ی سی و شش سالگی

زهرا هموله

zahrahamouleh.com

من زهرا هستم. هموله با ه دو چشم. همیشه از آدم‌هایی که روی یک حرف فامیلی‌شان حساس بودند تعجب می‌کردم. تا اینکه فهمیدم اختلاف یک حرف سبب اختلاف معنای زیاد خواهد شد.مثلن همین فامیل خودم وقتی با ح جیمی نوشته شود یعنی باربر. اما وقتی با ه دو چشم باشد یعنی صبور و بردبار. از اونجایی که من یک دختر فروردینی بسیار صبورم پس همون ه دو چشم درسته. می‌نویسم نه برای دل خودم. بلکه برای دل شما. که بخونید و خوشحال بشید از هنری که از تک‌تک انگشتام می‌ریزه. هدف من خوشنودی شماست.والا... به مهر بخوانید.

10 دیدگاه در “نامه ای به من سی ساله

  1. نامه‌ات زیبا، صمیمی و دلمشین بود زهراجان. این‌که برای علاقه‌ات وقت میزاری خیلی خوبه و نشانه احترام گذاشتن و دوست داشتن خودته. همین چیزها زندگی رو قشنگ‌تر می‌کنه. منم خیلی از علایقم رو امتحان کردم و ازشون لذت بردم. خیلی‌ها هم در صف انتظارن.

    1. ممنونم عهدیه جان که وقت گذاشتی و خوندی. چه خوب که هنوز علایق زیادی منتظرت هستن. امیدوارم از تجربه‌ی تک‌تکشون لذت ببری عزیزم…

  2. شاید بگن از این شاخه به اون شاخه ولی مسیر هرکسی برای رشد فرق داره. یکی میتونه توی یه مسیر بمونه اون یکی باید مدام همه چی رو تجربه کنه.
    این نامه‌ی تو خیلی دلنشین و زیبا بود. امیدوارم انقدری خوب باشی که ۵ سال دیگه بگی کاش من ۳۶ ساله‌ام رو زودتر شناخته بودم.

    1. موافقم لیلا جان. مراحل زندگی آدمها با هم فرق داره. درک این موضوع خیلی مهمه. در کل زهرایی که از سن سی سالگی متولد شد برای من یک شخص جدید بود که بیشتر از زهراهای دیگه دوستش داشتم. امیدوارم تا وقتی زنده است هر سال این احساس رو داشته باشم.

  3. تبریک میگم زهرا که دوباره دست به قلم شدی. لذت بردم. واقعن اگر بتونیم حواسمون رو بدیم به خودمون، به خدا نزدیک‌تریم و راحت‌تریم.

  4. چه نامه قشنگی
    چقد خوب که بدنبال هنرهایی میری که حالتو خوب میکنه
    چقد خوب که به خودت توجه میکنی
    عزیزم شاد باش و در همه‌ی لحظه‌ها دلیلی برای شادی پیدا کن

    1. ممنونم از انرژی مثبتت حلیمه جانم. شاید یکم دیر به نظر برسه ولی همین که متوجه شدم چی حالمو خوب میکنه برای خودم ارزشمنده. امیدوارم شما هم همیشه شاد باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *