فرار یا امنیت؛ روزنوشت

یک دیالوگ در یک سریال می‌گفت: “وقتی زندگی به طرز غیرقابل باوری سخت میشه، راحتترین راه فرار کردنه.

به زندگی شخصی‌ام فکر کردم که چه روزهایی با همین تفکر از خیلی چیزها فرار کردم؛ از خیلی آدم‌ها.
و تهش هم یک جمله گذاشتم که: “چاره‌ای جز این نبود.”

اما واقعن چاره‌ای جز فرار نیست؟

در دنیای ذهن آدم‌ها راحت‌ترین راه، امن‌ترین راه است. فرار کردن از سختی هم مصداق همین راه امن است.
مرز میان ترس و نقطه‌ی امن زندگی آنقدر باریک است که نمی‌توان همیشه آن را بدرستی تشخیص داد.
تا همین چند روز پیش خیلی از چیزها بودند که گمان می‌کردم جز ترس‌هایم تلقی می‌شوند. اما بعد از شنیدن این جمله با خودم گفتم شاید تنها راهی بودند که بتوانم خودم را به نقطه‌ای امن برسانم.
همیشه لب مرز این تضادهاست که آدمی را در دام شک می‌اندازد. و حالا من چند روز است به این فکر می‌کنم که کدام برهه از زندگی را به قصد حفظ امنیتم گریختم و کدام لحظه از ترس و چه روزهایی از سر تنبلی.

همین نوشتن‌های جسته‌‌گریخته که هر روز در انتشارشان وقفه‌ی بیشتری می‌افتد هم یک‌جور فرار است.

گاهی می‌نویسم به نیت اهدافی که در ذهنم می‌چرخد. یک روز برای رفع دلتنگی و روز دیگر برای رسیدن به آرامش به آن متوسل می‌شوم. هرچه باشد، انجامش به قصد خوددرمانی‌ست.
اما داستان انتشار متفاوت است.
یک روز ترس مرا فرامی‌گیرد و نوشته‌هایم در پستو می‌گَندد.
یک روز دیگر تنبلی می‌کنم. خستگی و بی‌حوصلگی و این‌جور چیزهای گول‌زننده.
روز دیگر به یکی از بیماری‌های نویسندگان نوپا مبتلا می‌شوم و قلمم را شماتت می‌کنم.

بعد بازی مرکبی از این گزینه‌ها در سرم آغاز می‌شود.
اصلن به هر دلیلی که می‌خواهد باشد. مهم این است که ترس، ترس است و دلیلش چیزی از شجاع نبودن من نمی‌کاهد.
حالا بیا و تشخیص بده که به کدام دلیل این اتفاق افتاده.
چه فرقی می‌کند؟ مهم این است که کلمات در شُرُف انقضا هستند. دیگر کسی اهمیت نمی‌دهد که من یک ترسو باشم یا یک آدم محتاط که برای حفظ امنیت روحش در حال فرار است.
حتا اگر زندگی برایم به طرز غیرقابل باوری سخت باشد.

زهرا هموله

zahrahamouleh.com

من زهرا هستم. هموله با ه دو چشم. همیشه از آدم‌هایی که روی یک حرف فامیلی‌شان حساس بودند تعجب می‌کردم. تا اینکه فهمیدم اختلاف یک حرف سبب اختلاف معنای زیاد خواهد شد.مثلن همین فامیل خودم وقتی با ح جیمی نوشته شود یعنی باربر. اما وقتی با ه دو چشم باشد یعنی صبور و بردبار. از اونجایی که من یک دختر فروردینی بسیار صبورم پس همون ه دو چشم درسته. می‌نویسم نه برای دل خودم. بلکه برای دل شما. که بخونید و خوشحال بشید از هنری که از تک‌تک انگشتام می‌ریزه. هدف من خوشنودی شماست.والا... به مهر بخوانید.

3 دیدگاه در “فرار یا امنیت؛ روزنوشت

  1. فرار کردن همیشه راه راحتی نیست
    بنظرم هر راهی دلیلی داره
    ولی امروز به بزرگترین ترس زندگیم فکر کردم
    برای من بزرگترین ترس زندگی کنار رفتن از زیر چتر نگاه خداست.

    1. به نظر من معنی این جمله اینو میخواد برسونه که آدم وقتی به ته یه چیزی میرسه و دیگه هیچ راه‌حلی برای مشکلاتش نداره راحت‌ترین کاری که به ذهنش میرسه اینه که از اون مشکل فرار کنه. یک نوع بی‌خیالی. به درک اصلن. گور بابای مشکلات. هرچه باداباد. بذار هرچی میخواد بشه.
      امیدوارم آدم هیچ وقت به این مرحله نرسه. البته از یه زاویه‌ی دیگه این دیدگاه زندگی کردن رو شاد و راحت میکنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *