کلاس اول دبستان که بودم، موقع جشنهای مدرسه، مسابقات مختلف برگزار میشد و به قید قرعه به دانشآموزان جایزه میدادن.
یه گردونهی فلزی داغون بزرگ داشتیم که یکی از دانشاموزای کلاس پنجمی اون رو میچرخوند. هروقت قیژقیژ گردونه راه میوفتاد، تو دلم دعا میکردم اسم من جز برندهها باشه. اما هیچ وقت این اتفاق نیوفتاد و همیشه یه عدهی خاصی برنده میشدن.
یه بار اتفاقی از بچههای صف کناری شنیدم که اسم همه رو توی گردونه نمیذارن. فقط اونایی که سفارش شدهان! وقتایی هم که اسم همه رو میذارن، مدیر مدرسه یهو وسط چرخیدن پاشو یه جوری میذاره که هروقت اراده کرد، گردونه روی رنگ دلخواهش بایسته.
دوسالی در اون مدرسه بودم. روزی که قرار بود از اونجا برم، قند تو دلم آب شدهبود. از اینکه دیگه مدیر مدرسه تقلب نمیکنه، اسم همه هست، پای مدیر هم وسط گردونهمون نیست.
انگار هزار سال از اون روزا میگذره. فکر کنم مدیر مدرسه مُرده و رفته اون بالا مدیر دنیا شده.
هربار که خوشحال، منتظرم تا گردونه رو اسم من متوقف بشه، مدیر پاشو از اون بالا، لای چرخش میذاره. هرزگاهی هم اسمم رو خارج میکنه.
فراموش شدم!
از بچگی!
بین تموم دانشآموزای سفارش شده.
کاش یکی سفارشم رو به مدیر مدرسه میکرد.
کاش اسمم توی لیست گردونه بود.
کاش مدیر فقط یه روز، پاشو از چرخ زندگیم برمیداشت.
وای زهرا مدهوش میشم با این قلم صورتیات آخه
آخآخ از قرعهکشی نگو. من تو همه مسابقهها برنده میشدم تا زمانی که قرعهکشی در کار نبود. به قرعهکشی که میفتاد من هیچوقت شانس نمیآوردم. مشابه همین اتفاق هم برای من افتاده یکبار که اسمها از قبل تعیین شدهبود.
این سایت صورتی پس کی قصد بروز رسانی میدارد ؟؟؟
هر وقت همنویس جانم کمک کنه کمی از این فراخی نشمینگاهم رو کم کنم.😌😂😍