در اکثر کشورهای جهان سوم این تفکر وجود دارد که آدمها میتوانند صاحب یک موجود جاندار باشند. قرار نیست راجع به انواع جانداران با هم گفتگو کنیم. موضوع اصلی بحث ما فقط موجودیست که دارای عقل و شعور است. موجودی به نام “انسان.”
نیت ما پرداختن به تاریخچهی تفکر تصاحبی در ایران نیست. صرفن میخواهیم درستی این باور و محدودیت هایش را زیر سوال ببریم.
در هر رابطهای اعم از روابط خانوادگی -والدین و فرزند- یا عاطفی -زن و مرد- بسیار با الفاظ و جملات کلیشهای برخورد میکنیم که نشان میدهد آدمهای زیادی وجود دارند که خودشان را حداقل صاحب یک آدم دیگر میدانند.
پدرها و مادرها تصور میکنند صاحبان فرزندانشان هستند.
زن و شوهرها خودشان را صاحب طرف مقابل میداند.
دو دوست خیلی صمیمی نیز گاهی چنین باور غلطی را در ذهن میپرورانند.
این اعتقاد از نامتعادل بودن احساسات درونی انسان سرچشمه میگیرد. احساساتی مانند حسادت، بدبینی و خودخواهی که بر آگاهی و تواضع پیشی میگیرند.
دو قصهی واقعی
دختری که نامش را گم کرده بود
چند وقت پیش خانمی در تلگرام با خانمی آشنا شدم که طبع شعری بسیار خوبی داشت. از ظاهر حساب کاربریاش مشخص بود اسم واقعیاش را ننوشته. عکس هم نداشت. کمی که گفتوگویمان به گُل نشست، از خودش گفت. اینکه اجاز ندارد عکس خودش را برای حسابش قرار دهد. حتا مجاز نیست اسم یا فامیلش را به کسی بگوید. از این گفت که تا بحال آثار زیادی از خودش در فضاهای مجازی و با اسمی مجازی منتشر کرده.
اما چون صاحبانش یعنی خانوداهاش، او را محدود کردهاند نتوانسته درآمدی از این طریق کسب کند. علاقهی زیادی به تحصیل در دانشگاه داشت. ولی هفت سال بخاطر این موضوع نتوانست اقدامی کند. حالا با قید شرایطی میتوانست کنکور دهد. از این گفت که چقدر دوست دارد با استاد کلاس نویسندگیمان صحبت کند و از شرایطش بگوید تا راهی جلوی پایش بگذارد. اما باز هم محدودیتها اجاز نمیدهند با استادمان که مرد جوانیست مکالمهی تلفنی کند.
خانمی که از قفس رهید
قصهی دوم راجع به دوست دیگری بود که خانوادهاش کتاب خواندن، بخصوص شعر را راهی به سوی دیوانگی یا خیانت میدانستند. از این جهت در تمام چهل و خردهای سن این خانم او را شدیدن کنترل کردند که مبادا مجنونی خائن شود. محدودیت به همین جا ختم نشد. بعد از ازدواج خانم که باز هم به میل خانوداه انجام شد، والدین به همسر ایشان توصیه میکنند که حواسش باشد. مبادا دخترشان سمت کتاب برود و از راه به در شود. بعد از ده سال خانم بنا به دلایلی که محدودیت یکی از آنها بود، از همسرش جدا شد. در آستانهی پنجاه سالگی تازه میتواند مخفیانه زندگی کمی کتاب بخواند و بنویسد. تصور کنید انسانی که نیم بیشتری از عمرش بخاطر عقاید دیگران از بین رفته. حالا مجبور است باز هم در خفا علایقش را دنبال کند.
بیایید یکییکی این روابط را اجمالی بررسی کنیم:
۱. محدودیت در روابط والدین و فرزند
در اغلب خانوادههای ایرانی این ذهنیت وجود دارد که فرزندان باید مقید مقررات از پیش تعیین شدهی والدین باشند. قوانینی که آنها از والدین خودشان به ارث بردهاند و تخطی از آن را گناه یا جرم تلقی میکنند.
الفاظی مانند رسم، سنت، آیین و اعتقاد مذهبی-اجتماعی بر این عقاید موروثی پافشاری میکنند. فرزندان در خانواده به میزان اهمیت والدین به این موارد مجبورند که از خواستهها و آمال خودشان دست بکشند و به ساز والدین برقصند. بسیار دیدهایم آدمهایی که حتا تمام عمرشان را بخاطر این میل تصاحبی والدین سوزاندهاند.
خوشبختانه با تغییرات جامعه این مشکل تا حدی مرتفع شده. اما در جوامع کوچکتر همچنان پررنگ باقی مانده.
در خانوادههای این چنینی، والدین برای شغل، تحصیل، ازدواج، روابط، تفکرات مذهبی-سیاسی و کوچکترین نیازهای فرزندان تصمیمگیری میکنند.
والدین تشخیص میدهند که فرزندشان چه زمانی نیاز به سفر، مهمانی، خوشگذرانی، پول، رابطه، خواب، خوراک و هر چیز دیگری دارد.
اعتراض به هر کدام از آنها مساویست با فرزندی لگام گسیخته که ذهنش دستخوش تفکرات پوچ غربی شده.
این دسته از والدین تمایل دارند کاستیها و خلا وجودشان را در فرزندانشان رفع کنند. اما نمیدانند این امر موجب شکاف بزرگی در شخصیت و هویت فرزندان خواهد شد.
۲. محدودیت در روابط عاطفی
این نوع تصاحب عمومن از جانب جنس مذکر مطرح میشود. بسیاری از مردها علیرغم آنکه به آزادی زن تمایل نشان میدهند، اما در حیطهی عمل که وارد میشوند همه چیز فرق میکند.
در هر دو حالت تعداد زیادی از آنها ازدواج یا رابطهی عاطفی را به این دید میبینند که صاحب موجودی شدهاند که میتوانند کمبودها و امیال و آرزوهایشان را در قالب آنها به بار برسانند. از اینرو خواسته یا ناخواسته تصمیم میگیرند عقایدشان را بصورت علنی یا به شیوهی ملایم تحمیل کنند.
همانطور که در قوانین کشور میبینیم انجام بسیاری از امور برای زنان ممنوع است ولی برای آقایان با ماده و تبصره (به اسم عرف و شرع) راه گریز وجود دارد.
هرگونه اعتراض در این موارد خلاف امور زناشویی و روابط انسانی و دین قلمداد میشود. نتیجه شکلگیری تنشهای بیوقفه است.
لطفن نگران نباشید
معمولن وقتی با هر کدام از این افراد به گفتگو مینشینیم در یک جمله توافق دارند: “نگرانیم”!
نگران بودن که به قول آنها از علاقهی زیاد و دوست داشتن سرچشمه میگیرد، شیرهایست که به سر خودشان میمالند تا کمی وجدانشان را آرام کنند. این افراد هیچ گاه تمایلی به رشد و آگاهی ندارند. آدمهای تنبلی که زحمت تغییر باورهای غلط را به خودشان نمیدهند و کمر بستهاند که با ستمی به اسم نگرانی زندگی دیگران را به ورطهی نابودی بکشانند. اعتقاد و ادامهی تفکر صاحب بودن فقط منجر به عدم لذت از زندگی خواهد بود. زندگی ارباب و برده که هم ارباب رنج میکشد هم برده. خواهش میکنم نگران نباشید و بگذارید هر کس زندگیاش را بگند.
کمی تفکر
۱. آیا تصور میکنید بهرهی هوشی شما از دیگران بالاتر است که دوست دارید بجای آنها تصمیم بگیرید؟
۲. آیا معتقدید که زندگی باز هم تکرار خواهد شد که اجازهی زندگی را از دیگران میگیرید؟
۳. اگر به جهان دوم معتقدید از رابطهی برده و ارباب خود هراس ندارید؟
۴. آیا میدانید دیگران هم آرزو و اهداف خودشان را دارند، حتا اگر برای شما بیاهمیت باشد؟
۵. آیا میدانید شما فقط یک مراقبید نه صاحب خانه؟
۶. آیا میدانید شما صاحب خودتان هم نیستید، چه برسد به دیگری؟
چند نکته
۱. ما فقط یک بار بدنیا میآییم. ساده است ولی همیشه فراموش میشود. پای خودتان را در کفش دیگران نکنید!
۲. راهنمایی کردن با کنترل کردن دو چیز متفاوت است.
۳. زمانی کسی را راهنمایی کنید که از شما درخواست کند.
۴. بجای اعمال محدودیت برای دیگران، به زندگیتان برسید. هم خودتان لذت میبرید هم آنها.
۵. ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است.
پینوشت
هیچ کدام از این موارد به معنی بیحرمتی و خروج از روابط و حریمهای انسانی نیست.
تئوری انتخاب مالکیت
دکتر ویلیام گلسر نویسندهی کتاب تئوری انتخاب راجع به این موضوع چنین مینویسد:
بسیاری از ما اعتقاد داریم باید مالک شوهر، زن، فرزندان، شاگردان و کارکنان خود باشیم. من حق دارم زن و فرزندم را کنترل کنم، چون آنها در مالکیت من هستند.
این کلاس متعلق به من است و دانشآموزانم باید کاری را انجام دهند که من میگویم.
من صاحب این شرکتمف پس یا کاری را انجام دهید که من میگویم یا جای دیگری دمبال کار بگردید. اینها نمونهای از تفکر مبتنی بر مالکیت هستند.
تا زمانی که باور داریم مالک مردم هستیم از مجبورساختن آنها به انجام کاری که نمیخواهند انجام دهند، هیچ مضایقه نمیکنیم.
ترجمه:دکتر علی صاحبی
2 دیدگاه در “شما مستاجرید، محدودیت کافیست”