دمی با جبران خلیل

در پست قبل مطلبی راجع به اینکه هیچ انسانی صاحب انسان دیگری نیست صبحت کردیم. دیدم خالی از لطف نیست که دو قطعه‌ی کوتاه و بسیار پرمغز را از جبران خلیل جبران با هم بخوانیم. این دو قطعه از کتاب “پیامبر و دیوانه” ترجمه‌ی “نجف دریابندری” -نشر کارنامه- انتخاب شده‌اند.

دلیل انتخاب این دو متن آن بود که در راستای پست قبل تاکید کنم که این معضل فقط محدود به کشور ما نیست. بسیارند آدم‌هایی که با هر موقعیت سیاسی-مذهبی و شیوه‌ی مختلف فکری-عقیدتی به این موضوع روان آگاه نباشند.

قطعه‌ی اول: زناشویی

آنگاه المیترا باز به سخن درآمد و گفت درباره‌ی “زناشویی” چه می‌گویی، ای استاد؟

و او در پاسخ گفت:

شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود.
هنگامی که بال‌های سفید مرگ روزهاتان را پریشان می‌کنند همراه خواهید بود.
آری، شما در خاطرِ خاموشِ خداوند نیز همراه خواهید بود.
اما در همراهی خود حدِ فاصل را نگاه دارید، و بگذارید بادهای آسمان در میانِ شما به رقص درآیند.
به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر بند مسازید: بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میانِ دو ساحلِ روح‌های شما.

جام یکدیگر را پُر کنید، اما از یک جام منوشید.
از نانِ خود به یکدیگر بدهید، اما از یک گِرده‌ی نان مخورید.
با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید، ولی یکدیگر را تنها بگذارید، همان‌گونه که تارهای ساز تنها هستند، با آنکه از یک نغمه به ارتعاش درمی‌آیند.

دلِ خود را به یکدیگر بدهید، اما نه برای نگه‌داری.
زیرا که تنها دستِ زندگی می‌تواند دل‌هایتان را نگه دارد.
در کنار یکدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ: زیرا که ستون‌های معبد دور از هم ایستاده‌اند، و درختِ بلوط و درخت سرو در سایه‌ی یکدیگر نمی‌بالند.

قطعه‌ی دوم: والدین و فرزندان

آنگاه زنی که کودکی در آغوش داشت گفت با ما از فرزندان سخن بگو.

و او گفت:

فرزندان شما، فرزندان شما نیستند.

آنها پسران و دختران خواهشی هستند که زندگی به خویش دارد.

آنها بواسطه‌ی شما می‌آیند، اما نه از شما،

و با آن که با شما هستند، از آنِ شما نیستند.

شما می‌توانید مهرِ خود را به آنها بدهید، اما نه اندیشه‌های خود را،

زیرا که آنها اندیشه‌های خود را دارند.

شما می‌توانید تن آنها را در خانه نگاه دارید، اما نه روح‌شان را.

زیرا که روح آنها در خانه‌ی فرداست، که شما را به آن راه نیست، حتی در خواب.

شما می‌توانید بکوشید تا مانند آنها باشید، اما مکوشید تا آنها را مانند خود سازید.

زیرا که زندگی واپس نمی‌رود و در بند دیروز نمی‌ماند.

شما کمانی هستید که فرزندتان مانند تیر زنده‌ای از چله‌ی آن بیرون می‌جهد.

کمانگیر است که هدف را در مسیر نامتناهی می‌بیند، و اوست که با قدرت خود شما را خم می‌کند تا تیر او را تیز پر و دوررس به پرواز درآورید.

بگذارید که خم شدن شما در دست کمانگیر از روی شادی باشد.

زیرا که او هم به تیری که می‌پرد مهر می‌ورزد و هم به کمانی که در جا می‌ماند.

در این دو متن زیبا از جبران خلیل، یک بار دیگر یادآوری شد که بدانیم نه والدین نه همسر و نه هیچ نسبت دیگری در جهان نمی‌تواند دلیلی بر تصاحب آزادی یک انسان دیگر باشد.

زهرا هموله

zahrahamouleh.com

من زهرا هستم. هموله با ه دو چشم. همیشه از آدم‌هایی که روی یک حرف فامیلی‌شان حساس بودند تعجب می‌کردم. تا اینکه فهمیدم اختلاف یک حرف سبب اختلاف معنای زیاد خواهد شد.مثلن همین فامیل خودم وقتی با ح جیمی نوشته شود یعنی باربر. اما وقتی با ه دو چشم باشد یعنی صبور و بردبار. از اونجایی که من یک دختر فروردینی بسیار صبورم پس همون ه دو چشم درسته. می‌نویسم نه برای دل خودم. بلکه برای دل شما. که بخونید و خوشحال بشید از هنری که از تک‌تک انگشتام می‌ریزه. هدف من خوشنودی شماست.والا... به مهر بخوانید.

3 دیدگاه در “دمی با جبران خلیل

  1. به‌به چه کتابی👌 موقع خوندن این کتاب تازه مامان شده بودم. همین بخشی که اشاره کردی،اونروز موقع خوندنش قلبمو پاره کرد. میدونستما، اما دلم نمیخواست بشنوم که :«فرزند من از منه؛ ولی از آنِ من نیست» 🥺 اما خب کم‌کم آدم نوع مامان (بابا نیستم و نمیدونم) اگه میخواد حالش خوب باشه باید کامل این جمله رو قبول کنه وگرنه محکوم میشه به استرس و ماتم و غم و غصه و دلشوره و حرص‌خوردن

    1. این کتاب عالیه. منم خیلی سال پیشا خوندمش و جز معدود کتبیه که چندین بار با صدای بلند بازخوانیش کردم.
      امیدوارم منم بتونم به این حقیقت مهم برسم و مانعی برای خوشی زندگی کسی نباشم. حتا بچه‌هام. چون عواقبش بجز چیزایی که گفتی حسرت بی‌انتها میشه❤🌱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *