آش رشته با طعم آزاده ؛ قسمت دوم

قسمت اول آش‌رشته با طعم آزاده را اینجا بخوانید. پشت سرم را که نگاه کردم، آزاده با آن هیکل غول‌وارانه‌اش به سمت ما می‌آمد. بدبختی من این بود که از همان موقع‌ها وقتی ترس به سمتم می‌تاخت، بجای فرار در جای خودم ثابت می‌ماندم. این سکون با یک ضربه خارجی به حرکت تبدیل می‌شد. دختر …
ادامه ی نوشته آش رشته با طعم آزاده ؛ قسمت دوم

آش رشته با طعم آزاده؛ قسمت اول

حرف‌ها بالاخره یک روز تمام می‌شوند. اما کابوسشان تا ابد در خواب‌ها جولان می‌دهد. مثل روزهای مدرسه که سرانجام تمام شدند ولی هنوز بعضی شب‌ها چنان در خواب‌ها می‌دوند که وقتی بیدار می‌شوی، خودت را روی همان نیمکت‌های زوار دررفته احساس می‌کنی که نشستی و آش رشته آزاده را می‌خوری… حرف‌ها یک روزی تمام می‌شوند. …
ادامه ی نوشته آش رشته با طعم آزاده؛ قسمت اول

خودتلقینی 12 دقیقه‌ای

خودتلقینی چیست؟ خودتلقینی فرایندی روان‌شناختی‌ست. که بوسیله‌ی آن، یک شخص، افکار، احساسات یا رفتاری را مرتب برای خود تکرار می‌کند. بطوری که آن موضوع نقطه‌ی کانونی ذهنش می‌شود. در این فرایند فرد تمام تمرکز خود را به موضوعی خاص معطوف می‌کند. این تمرکز سبب می‌شود که آن موضوع کم‌کم صورتی عینی و واقعی به خود …
ادامه ی نوشته خودتلقینی 12 دقیقه‌ای

سوتفاهم های آن‌جوری، یادبود مرحوم

سال پیش برای عرض تسلیت به یکی از بستگان دور که به تازگی شوهرش را از دست داده بود با خانواده راهی منزلشان شدیم.پیروی تماسی که از پیش با خانواده‌ی مرحوم‌ گرفتیم، تقریبن تمام فرزندان و نوه و نتیجه و عروس و داماد همگی به استقبال از ما، در منزل مرحوم گرد هم آمدند.مرحوم معلمی …
ادامه ی نوشته سوتفاهم های آن‌جوری، یادبود مرحوم

مردی که سایه اش را به دوش می‌کشید

سال هزار و نود و هفت شروع شد. شهر در تسخیر تاریکی و سایه بود. مرد تصمیمش را گرفت. باید هر طور شده از آنجا می‌گریخت. او همه‌ی زندگی‌اش را یکجا فروخت و چمدان در دست راهی شد. کمی که پیش رفت یادش آمد سایه‌اش را جا گذاشته. دوباره برگشت و سایه‌اش را که میان …
ادامه ی نوشته مردی که سایه اش را به دوش می‌کشید

سفر چند روزه به اندرونی

یک تصمیم گرفتم تمام فضاهای مجازی را پاک کنم. اینستاگرام که سال پیش زمان تظاهرات‌ پاک شد. امشب واتساپ و تلگرام را به دیار باقی فرستادم. تلگرام اما موقتی‌ست. شبیه مادرهایی که قصد سفر دارند باید کارهای نیمه‌تمام را برای چند روز سروسامان می‌دادم. در ژانوشت را بستم، محدودیت ارسال پیام. اولش گفتم مخاطب ببیند …
ادامه ی نوشته سفر چند روزه به اندرونی

از احمد آقا بپرس

من خیلی از چیزها رو ندیدم. خیلی از چیزها رو هم هنوز نمی‌تونم ببینم. حتا شاید تا وقتی زنده‌ام باز هم نتونم ببینمشون. خیلی موضوعات مختلف رو هم اصلن نشنیدم. یک وقت‌هایی که کلمه یا روایت و داستان عجیبی رو می‌خونم فکر می‌کنم نویسنده دروغ میگه. من اصلن نمی‌تونم به حرف‌های دیگران اعتماد کنم. چون …
ادامه ی نوشته از احمد آقا بپرس

گور بابای قاسم و بازرگان

دیشب می‌خواستم شبیه آدم‌های عادی باشم و قبل از خواب به چیزهایی که هیچ‌وقت قرار نیست اتفاق بیوفتد فکر‌ نکنم. با خود گفتم اگر قرار است به آنها نیاندیشم پس باید جایگزینی برایشان بیابم. نمی‌شود که فکر آدم خالی بماند. آن هم آن‌وقت شب که مسیر برای درنوردیدن هر خیالی باز است. یعنی اگر بخواهی …
ادامه ی نوشته گور بابای قاسم و بازرگان